Mission

 

IN PERSIAN

 

HOME

HOLISTIC MEDICINE

DIVINE HEALING

PRAYER & FAITH

COLORS-AURAS-HALOS-CHAKRAS

HEALERS' CHARACTERISTICS

OTHER HEALERS

Ostad's Students

 

HISTORY OF HEALING

 

VIDEOTAPES

 

TESTIMONIALS

Institutions

Health Care Professionals

Lab Reports

Individuals

 

 

DISTANT HEALING

Energy Video Stream

Dr. Shealy's Test

Aura Test

Pendulum Test

Testimonials

 

STATISTICS

 

CONTACT

 

 

03- Bakhsh 1

  

بخش اول

انرژي چيست؟

 

در مدرسه ياد گرفته ايم كه جهان از ماده و انرژي تشكيل شده، كه اين دو به يكديگر قابل تبديل هستند و انرژي انواع مختلف مانند انرژي الكترومانيتيك و انرژي شيميائي و انرژي اتمي و غيره دارد كه اينان نيز به يكديگر قابل تبديل مي باشند.  ولي منظور از واژه انرژي در انرژي درماني هيچيك از اين انواع انرژي فيزيكي مصطلح در فيزيك كلاسيك نيست.  شايد دليل مصطلح شدن و متداول شدن اين واژه آن باشد كه در اين نوع درمان به نظر مي رسد نيروئي به طرف بيمار جاري مي گردد كه اين نيرو يا انرژي عامل درمان بيماري است.  براي افتراق اين انرژي از انرژي هاي فيزيكي شايد به كار گرفتن واژه

"انرژي هاي معنوي"  صلاح باشد.  استاد ابوالقاسم پرتو واژه "توان"  را در اين مورد پيشنهاد نموده است كه اصل مقاله ايشان نيز در اين كتاب آمده است.

اين نوع از انرژي در هيچيك از كتب كلاسيك فيزيك مورد بحث قرار نگرفته است و به همين دليل عامه مردم كه تحصيلات كلاسيك دارند در دوران تحصيل خود با آن آشنا نشده اند و طبيعي است كه تصور كنند آنچه در علوم غربي از آن نامي برده نشده است نمي تواند وجود داشته باشد.

از آنجائي كه اين انرژي فيزيكي كلاسيك نيست، واضح است كه تابع قوانين فيزيك كلاسيك هم نمي تواند باشد.   ولي فيزيكدانان جديد با اين انرژي آشنا هستند و سعي در يافتن مباني علمي آن نموده و در اين راه به نتايجي نيز رسيده اند.  مثلاً معلوم شده است كه:

1- اين انرژي تابع قوانين جديدي است كه با قوانين فيزيك كلاسيك متفاوت است.

2- اين انرژي شعور دارد.

3- اين انرژي طول موج هاي مختلف دارد.

4- هريك از طول موج هاي آن داراي "رنگ"  متفاوتي است.  اين رنگ ها با چشم معمولي قابل رويت نيستند ولي توسط كساني كه "روشن بين" يا "پرتو بين"  ناميده مي شوند ديده مي شوند (رجوع شود به بخش هفتم، قسمت دوم) و توسط دوربين هاي كريلين قابل ثبت و ضبط مي باشند.  دوربين كريلين در سال هاي اخير توسط دو دانشمند روسي اختراع شده  و اخيراً دوربين فيلمبرداري آن نيز توسط دانشمندان غربي ساخته شده است.

5- اين انرژي در تمام عالم موجود است.

6- اين انرژي موجود اصلي در دنيا است.  "ماده و انرژي"  فقط انواعي از تظاهرات اين انرژي محسوب مي شوند و بنا به ميل اين انرژي مي توانند به وجود بيايند و يا معدوم شوند.

7- نسبت اين انرژي در مقابل كل ماده و انرژي فيزيكي موجود درجهان بين نود تا نود ونه در صد تخمين زده شده است.  يعني در مقابل يك واحد از انرژي و ماده موجود در جهان، 90  تا  99  واحد از اين انرژي موجود است.

8- تمام اجزاء موجود در كائنات به هم پيوسته هستند.  يعني اجزاء اين انرژي وكلاً اجزاء تمامي موجودات در همه دنيا از يكديگر خبر دارند و با يكديگر در ارتباط مي باشند.  بنابراين ميتوانند به عنوان يك كل واحد در نظر گرفته شوند.

9- چون اين انرژي فيزيكي نيست، بنابراين تابع قوانين فيزيك كلاسيك هم نمي تواند باشد و به همين دليل ابعاد زمان و مكان نيز براي آن مطرح نيست.

10- حركت اين انرژي ناپيوسته يا جهشي است.  يعني از يك حالت به حالت ديگر مي تواند بدون حالت هاي واسطه حركت نمايد و محدود به سرعت نور هم نمي تواند باشد.

 

انسان همواره در مورد ماهيت زندگي و زنده بودن تفكر كرده است و فلاسفه و متفكران سعي كرده اند پرده از راز زندگي بردارند.  چكيده اين آراء و عقايد را در سه گروه مي توان در نظر گرفت :

1- نظريه مكانيستيك (Mechanistic): طبق اين نظريه موجودات زنده همگي ماشين هائي هستند كه با قوانين فيزيكي و شيميائي قابل توجيه مي باشند.  اين نظريه به خصوص از زمان انقلاب مكانيستيك و رنسانس در اروپا و در نهايت در تمام جهان طرفدار پيدا كرد.  بنا براين فرضيه در حقيقت تفاوتي بين موجودات جاندار و بيجان وجود ندارد و در نهايت انسان هم ماشيني است كه تفكر را آموخته است.  موجود اصلي در دنيا ماده و انرژي است و شعور از ماده ( از مغز ) حاصل مي شود.  هرچه در مورد شعور و تفكر مي توان دريافت، با مطالعه مغز حاصل مي شود، چون شعور بدون ماده نمي تواند وجود داشته باشد و غير قابل تصور است.

2- نظريه ويتاليستيك (Vitalistic): طبق اين نظريه موجودات دنيا به دو دسته زنده و غيرزنده تقسيم مي شوند.  موجودات غيرزنده فقط از ماده و انرژي تشكيل شده اند و موجودات زنده از ماده و انرژي به علاوه يك روح غير فيزيكي تركيب يافته اند.  انسان نيز مجموعه اي از ماده و انرژي + روح است.  ماده و انرژي توسط وسائل موجود علمي قابل بررسي است ولي روح و فكر توسط علم ديگري بايد بررسي شود.

3- نظريه هوليستيك (Holistic): طبق اين نظريه همه موجودات دنيا را مي توان زنده به حساب آورد.  موجود اصلي در دنيا فكر است كه ماده و انرژي از آن به دست مي آيد.  به عبارت ديگر تا آنجائي كه به انسان مربوط مي شود، انسان فكري است كه ياد گرفته چگونه ماشين بدن را بسازد.  يعني تفاوت يك تكه سنگ با انسان در مقدار شعور اين دو است و به هر حال يك تكه سنگ هم از شعور ( اگرچه به ميزان خيلي كم ) برخوردار است.

تفاوت اصلي بين تفكر شرقي و غربي آن است كه در شرق قديم كلي نگري و ديدگاه هوليستيك مورد نظر بوده است، ولي تجزيه و تحليل و اندازه گيري خاصه اصلي تمدن غربي، حتي از زمان يونان باستان بوده است كه از قرن هفدهم به بعد بسيار رواج پيدا كرد و اساس تمدن غربي را بر تكنولوژي و علم قرار داد، در حالي كه در شرق تكيه اصلي بر مذهب و فلسفه بوده است.  علم و تكنولوژي غربي موجب افزايش قدرت فيزيكي آنان شد و تمدن غرب با سوء استفاده از آن به استثمار ديگران پرداخت تا به جائي كه ديگران نيز چاره اي جز رفتن به راه تمدن غرب نديدند و يا چون آن را غالب ديدند همان راه را انتخاب نمودند.

در مغز انسان نيمكره راست براساس تمدن شرق و نيمكره چپ بر اساس تمدن غرب عمل مي كنند.  بنابراين با غلبه يافتن طرز فكر غربي در جهان، در حقيقت نيمكره چپ مغز انسان ها بيشتر به كار گرفته شد و تعليم و تربيت اطفال نيز بر اساس تقويت نيمكره چپ قرار گرفت.  در حال حاضر نيز در سرتاسر جهان در مراكز آموزشي فرمول هائي كه اساس نظم جهان و طبيعت را بيان نمايد طبق نظريه مكانيستيك تدريس مي شود.  طبق نظريه مكانيستيك جهان از اجسامي مستقل و مجزا از يكديگر تشكيل شده كه در زمان و مكان پراكنده اند و بر طبق قوانين فيزيكي و شيميائي بر يكديگر تاثير مي گذارند.  اين اجسام از ماده تشكيل شده اند كه اتم نام دارد و تا مدت ها تصور مي شد كه جزء لايتجزي است ولي بعدها معلوم شد كه خود از پروتون و نوترون و الكترون تشكيل شده و باز بعدها معلوم شد كه خود پروتون و نوترون از صدها جزء ناپايدار ذرات زير اتمي (Subatomic) مانند كوارك ها و پارتون ها تشكيل شده اند.  تصور جامد بودن انسان و دنيا و تصور مجرد بودن و تداوم خطي زمان، تصوري است كه اكثر مردم زمان ما دارند، كه بقاياي طرز تفكر نيوتوني و مكانيستيك است.

يكي از اولين ضربه هائي كه بر پيكر قوانين فيزيك كلاسيك وارد آمد بيان فرضيه نسبيت اينشتين بود.  به نظر اينشتين زمان به عنوان يك پديده مجزا وجود ندارد و قسمتي از ابعاد چهارگانه در "جايگاه"  محسوب مي شود.  اينشتين پيشنهاد كرد كه نظريه ذرات ديگر به عنوان يك اصل در نظر گرفته نشود و به جاي آن پيشنهاد نمود كه دنيا از ميدان ها تشكيل شده اند.  هرچيزي كه قبل از اين به عنوان ذره فيزيكي از آن ياد مي شد، به نظر اينشتين يك ميدان الكترومانيتيك است كه به صورت ناگهاني در فضا ختم نمي شود بلكه با كاهش شدت در فضاي وسيعي پخش مي گردد.  در مواقعي كه دو ميدان به هم نزديك مي شوند، تداخل آنان ميدان واحدي را تشكيل مي دهد كه شباهتي با ميدان هاي تشكيل دهنده خود ندارد.  به نظر اينشتين هيچ ميداني كه تحت تاثير ميدان هاي ديگر نباشد در جهان وجود ندارد و بنابراين تمامي دنيا، منجمله انسان ها، جزئي از ميدان واحد و بزرگي هستند كه او آن را ميدان واحد جهاني ناميد.

در دهه 1920  فيزيكدانان وارد دنياي عجيب ذرات زيراتمي شدند.  در اين دنيا هر بار كه فيزيكدان ها تجربه و سنجشي انجام مي دادند جواب متفاوتي دريافت مي كردند.  تا بدانجا كه متوجه شدند عدم قطعيت قسمتي از طبيعت ذرات زير اتمي است.  معلوم شد كه امواج الكترومانيتيك به صورت مداوم پخش نمي شوند، بلكه به صورت دسته هاي انرژي (كوآنتوم) انتشار پيدا مي كنند.  هرچه بيشتر ماده شكافته شود مي بينيم كه از ذرات بنيادين تشكيل نشده، بلكه در سطح زيراتمي ماده به صورت يقين وجود ندارد و فقط گاهي "تمايل به وجود"  نشان مي دهد.  تمام ذرات زيراتمي به يكديگر قابل تبديل هستند و همچنين قابل تبديل به انرژي (و بالعكس) مي باشند و در عالم اين فعل و انفعالات دائم در حال انجام است.

نظريه كوآنتومي از نظريه نسبيت فراتر مي رود و اساس تصور دنياي مكانيستيك را به هم مي ريزد.  قسمت هائي از نظريه كوآنتوم كه مربوط به اين مطلب مي شوند

 

 

عبارتند از:

1- حركت كلاً ناپيوسته است، يعني ذرات از يك حالت به حالت ديگر بدون حالت هاي واسطه مي توانند انتقال پيدا كنند.

2- موجودات بر حسب شرائطي كه در آن مطالعه مي شوند ميتوانند حالات مختلف داشته باشند.  مثلاً شبيه ذره، يا شبيه موج و يا حالتي بين اين دو.

3- دو موجود هر چقدر كه از يكديگر دور باشند با يكديگر در ارتباط هستند.  يعني تمام دنيا بايد به عنوان يك كل واحد درنظر گرفته شود.

 

تفاوت اصلي بين نظريه نسبيت و نظريه كوآنتومي آنستكه در نظريه نسبيت احتياج به تداوم رابطه بين علت و معلول و مكان وجود دارد، در حاليكه در نظريه كوآنتومي ناپيوستگي و عدم عليت و عدم اهميت مكان نشان داده شده است.

هر ذره يا ارگانيسمي ( منجمله هر انسان يا هر سلول بدن انسان )، تصوير تمام نماي كائنات است و ما با تجسس در دنياي درون خود مي توانيم در همه كائنات سير كنيم كه در اين سير و سفر، زمان مفهوم كلاسيك خودرا از دست مي دهد زيرا زمان و مكان مفهوم خارجي ندارند.  يعني همه ما دسترسي به همه دنيا در همه زمان ها داريم، يا بهتر است بگوئيم ما در همه جا و همه وقت حضور داريم.  تا آنجائي كه به درمانگري مربوط مي شود، ما دسترسي به بيمار در زماني كه هنوز بيمار نشده بود و يا در زماني كه بيماري برطرف خواهد شد داريم و مي توانيم آن سلامت را به زمان حال بياوريم.  هريك از ما انسان ها در حقيقت مثل ساير موجودات از فكر تشكيل شده ايم و با كنار گذاشتن اين تصور اشتباه كه ما اجسام جامدي هستيم سريع تر مي توانيم تغيير كنيم.

    همه ما در اقيانوس بي كراني از انرژي هاي معنوي غوطه وريم.  اين انرژي به خواست ما مي تواند جهت پيدا كند و به خصوص در درمان بيماري ها مورد استفاده قرار گيرد.  مهم آن است كه نخست وجود آن را باور كنيم و سپس راه ها و قوانين استفاده از آن را بيابيم.

 

 

Home | Top of the page

©2012 - The original material on this site is copyrighted.  It may be used, provided credit is given to Ostad Hadi Parvarandeh and this site is referenced.